سایداسایدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

سایدونه یه دونه

هوراااااااا سااااااااااایدااااااااااا رااااااااااااااه میره

  چقد منتظر این لحظه بودم که دختر کوچولوی من رو دوتا پای کوچولوش بایسته و تنهایی راه بره هر نی نی و که میدیم راه میره و بازی میکنه بهش خیره میشدم و با خودم میگفتم میشه که شیرین منم راه بره دستاتو جلو میگیری و تند تند راه میری چقدر بزرگ شدی مامانی... دلم میخواد ساعت ها بشینم و راه رفتنت رو تماشا کنم دلم میخواد با صدای بلند به همه بگم که دخترم  اون فرشته کوچولوی ما دیگه بزرگ شده و راه میره. امشب منو بابایی کلی راه رفتنت و نیگاه کردیم عزیز دلم  شیرینکم خیلی دوست داریم تویی که تمام زندگی ماهستی ...
16 مرداد 1392

سایدا تمام هستی ام

  وقتی فرشته ی نازنینم به دنیا اومد همش با خودم میگفتم کاش سایدا زوذ زود واسم لبخند بزنه چند روز از تولدش نگذشته بود که واسم لبخند میزد(همه میگفتن خیلی جالبه که تو این سن اینطوری لبخند میزنه) انگار تمومه دنیا رو بهم می دادن وقتی لبخند این فرشته کوچولو رو میدیم سایدا جون دو ماهت بود که با اون  دهن کوچولوت گفتی "آوو" !   من همش می گفتم  آغو آغو  که بلاخره گفتی  از ذوق زدگی جیغ کشیدم ،اونم یه جیغ بنفش بعد دوباره با خودم  گفتم کاش سایدا زود خودش و غلت بزنه عزیزکم ماه پنجم بود که خودتو واسه اولین بار غلت زدی بعد منتظر بودم دخترم بشینه ،جیگر مامان تو ماه ششم بدون کمک می نشستی تو ماه ششم...
16 مرداد 1392

شیطونیای دختری و مامان سرماخورده

  سلام دخترکم  چند روزی هس مامانی به شدت مریض شده دکتر که رفتم گفت یه ویروس وارد بدنت شده آی این ویروسه دمار از روزگار من درآورده اشک چشمم وآبریزش مماغم کلافم کرده بی حال افتادم یه گوشه اتاق  این چند روز نتونستم اونجوری که باید و شاید به دختری  و همسری برسم مرتب ماسک میزنم و اسپند دود می کنم و ذکر میگم چون میترسیدم خدایی نکرده زبونم لال تو و بابایی مریض شین سایدا وروجک به شدت شیطون شده ساعت خواب:٤ صبح شغل شریفشون:خورد کردن اعصاب من و بابایی اینم بگم که خییییییییییییییییلی به کارش علاقه داره وروجک نه مبخوابه ،نه درس حسابی بازی میکنه مدام به یه چیزی آویزونه وجیغ  میزنه &nb...
15 مرداد 1392

.......

  شب هنگام پیش از خواب به این بیندیشید که آیا در آن روز توانسته اید به اندازه ای ولو اندک زندگی کسی را بهتر کنید. اگر جواب مثبت بود این یعنی روز خوبی را سپری کرده اید. زندگی را به اطرافیانمون هدیه کنیم حتی با یه جمله ی پر امید و زندگی بخش "ghalamekhas.ir" ...
14 مرداد 1392

تولد دخترم سایدا

 دخترم امروز  یکساله شدی  عروسک قشنگم تولد یک سالگیت مبارک                     مامانی ما نتونستیم واست جشن بگیریم چون تولدت مقارن با شب احیاست ولی منو بابایی یه تصمیم خوب گرفتیم اونم  فعلا سکرت بمونه تا بعد! البته گفته باشم: حالا همچین خشک و خالی هم نیس کادوای دوردونه که مامان و بابا واسش گرفتن یه بلوز و شلوار خوشگل یه عروسک باب اسفنجی ناناز و یه پلاک و زنجیر شیک  ...
10 مرداد 1392

اولین محرم سایدا

  داشتم آلبوم عکسای سایدا رو نگاه می کردم چندتاشو گذاشتم شما هم ببینید           خدایا  به حق سرباز کوچولوی امام حسین علیه السلام- حضرت علی اصغر - دخترمو  عاقبت به خیر کن آمین گوی دعا صلواتی بفرست.   ...
8 مرداد 1392

چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد

  در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد بیت هایم همه قرآن روی سر آوردند چارده مرتبه . آنگاه دلم محرم شد ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجاده یخود یاد لبت افتادم تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد زنده ماندم که سلامی ...
6 مرداد 1392

شب قدر

شب عفو است ومحتاج دعایم ، زعمق دل دعایی کن برایم.  اگر امشب به معشوق رسیدی . خدا را در میان اشک دیدی؟  کمی هم نزد او یادی از ما کن. کمی هم جای ما اور صداکن. بگو یارب فلانی رو سیاه است ، دودستش خالی وغرق گناه است.  بگو یارب تویی دریای جوشان . در این شب رحمتت بر وی بنوشان ...
5 مرداد 1392

لغت نامه جدید سایدا

  لغت نامه جدید سایدا منتشر شد: عمو علی:ع ع یییی با عرض پوزش از عمو جون که سایدا عمو رو حذف می کنه   الو:اوو بابا:با مامان:ماما دادا:مامان بزرگش و دادا صدا میزنه ام:همه خوردنی ها رو شامل میشه آب:آب نان:نان اَت:تنبیه نی نی:هر بچه ی کوچولو چه بزرگتر و چه کوچیکتر از خودش و نی نی صدا میزنه تاتی و تاتاتو:هنگام را ه رفتن این کلمات را ادا می کند     ...
5 مرداد 1392