فرشته زمینی
دوباره سلام
سلام بعد از مدتها دوباره اومدم بنویسم ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم... خدایا شکر ،به خاطر وجود دخترم این فرشته مهربونی که حس قشنگ مادر بودن و بهمن بخشید . دخترم برات از روزهایی مینویسم که هر لحظه ی اون شاهد رشد و بالندگی تو هستم و خدا رو شکر میکنم که هستم به خاطر دیدن این لحظات وصف نشدنی .دوستت دارم سایدا ...
نویسنده :
مامان
4:18
لایک دخترم
سایدا شیرین زبون
دیروز یه خورده دست سایدا خراش برداشته بود حالا دخترک لوس ما آنچنان گریه میکرد که تعجب میکردم چطوری اینقدرررررررر خوب نقش بازی میکنه حالا میگه بلیم دکتر عمو دکتره خوبم کنه دستم پاره شده بدوزه اینم از اون حرفا بود هاااااااااا ...
نویسنده :
مامان
13:43
سایدا شیرین زبون
از بس که تو خونه نشستیم کلا قاط زدیم یهویی منو آقای شوهر بر این شدیم که بریم پیاده روی خلاصه شال و کلاه کردیم و رفتیم پایین سایدا رو هم گذاشتیم تو کالسکه حالا دم در نرفته جیغ دختری درآومد کجا میریم گفتم مامانی بریم بیرون جواب:نمیریم خسته م حوصله ندالم اعصاب ندالم و این طور بود که ما ضایع شدیم و برگشتیم بله دیگه فرزند سالاریه ...
نویسنده :
مامان
13:35
سایدا شیرین زبون
من و شوشو نشستیم پای تلویزیون سایدا هم مشغوله بازی کردن بود یهو با داد و هوار رسیده به باباش میگه پاشو پاشو تنبل برو آب بیار میخوام بخولم اینه دیگه ...
نویسنده :
مامان
13:31