سایداسایدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

سایدونه یه دونه

سایدا شیرین زبون

دیروز رفتیم خونه آقا جون(بابای من) به مامانم میگه میخوام برم مشهد اونجا واست لباس و شلبلال(شلوار) میخرم با یه توپ قلقلی تا با آقا جون بازی کنی ...
27 مرداد 1393

تولدت مبارک

گاهی در زندگیت روزهاییست که احساس میکنی چقدر برات با ارزشن لحظه به لحظه اش برات دل انگیزه گاهی  آن ساعت وزمانی که همه می گویند: " طلاست ، مثل برق وباد می گذره، آره دوسال گذشت سایدای عزیزم دو ساله شدی این دوسال لذت شیرین مادر شدن و به من بخشیدی با تمام وجودم دوست دارم. خوشبختی یعنی نگاه خدا، فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی تمام انسان ها کافیست. این نگاه را برایت آرزومی کنم. ...
27 مرداد 1393

شیرین زبون مامان

سلام  الان ساعت پنج صبح هنوز نخوابیدم به خاطر خوددرگیری های که دارم اومدم از سایدا خانوم بگم بفما:بفرما ببخشید مامان غذا پخته اذیت میکنه بریم پارک سرسره  تاب تاب این رنگها رو میشناسی: سفید سبز آبی  زرد از یک تا ده میشماری نازنین یگانه عروسی ترسیدم بخر از اینا میخوام کباب بستنی دنت عزیزم ادامه دارد........         ...
4 تير 1393

از شیر گرفتن سایدا

سلام بالاخره سایدا جونم و از شیر گرفتم وای نمیدونین چقدر واسم سخت بود خیلی گریه کردم سایدا که بهونه میگرفت  منم باهاش گریه میکردم قربونش برم اول میخواستم تا پایان 2 سال بهش شیر بدم  ولی دیدم خیلی کم اشتها شده و خوب غذا نمی خوره فقط شیر میخورد  و دلیل دیگه اش هم این بود که ماه رمضان نزدیکه  خلاصه سایدا جون ما هم دیگه شیر نمیخوره دوست دارم وجودم     ...
27 خرداد 1393