این روزای سایدا 1
دختر ناز نازی مامان هشت ماهگی رو هم پشت سر گذاشت
کوچولوی قشنگ مامان دیگه میتونه چهار دست و پا بره
خیلی راحت و برای مدت طولانی میشینه و دیگه نمیشه یه جا نگهش داشت و توی یه چشم بهم زدن جا به جا میشه
خیلی خیلی جیگر شدی هر وقت که میخوابی مدت ها نگات میکنم و قربون صدقه ات میرم و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که همچین گلی رو به ما داده
آواز های خوشگل خوشگل هم که میخونی یه کمی هم لوس شدی و اصلا نمیشه باهات حرف زد یا چیزی رو ازت گرفت.
دخترم الان علاوه بر انواع سوپ ، فرنی و زرده تخم مرغ و بیسکویت، حریره بادام، سرلاک آب میوه و موز نوش جان میکنه
خوشگل و ناز کلمه هایی بابا ،ماما و جوجو رو میگی
الان دیگه کاملا هدفمند و چشم تو چشم به من می گی :"ماااااماااااااان"
وااااااااای که چه حس قشنگی داره این لحظه.
انگار رو ابرام.
از خوشحالی چشام اشکی شدن.عزیزم ممنون که با اومدنت این حس زیبا رو بهم هدیه کردی
خدایاااااااااااااااااااااااااااا شکرت شکرت شکرت به خاطر داشتن این گل دختررررررر
بعضی وقتا با کمک گرفتن از میزو دیوار و شبیه اینا می ایستی
بای بای میکنی
الکی سرفه میزنه جیگرم
چنگ میندازی
و راحت هر چیزی و که بخوای بر میداری و با دهانت امتحانش می کنی
ادامه دارد.........