سایداسایدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

سایدونه یه دونه

مهمونی

دیشب پدر جون و مامان خانوم  و دایی ها شام اینجا بودن دخملی هم خیلی به مامان کمک کرد قربونش برم  من   امیر علی و امیر محمدم دیروز واکسن دو ماهگیشون و زدن، جوجای خاله مبارکتون باشه این امیر علی خان     اینم   امیر محمد جان         ...
16 اسفند 1391

سفر به اهواز و گرفتن مدرک مامانی

بعد از کلی این درو اون در زدن و تلاش زیادی که واسه دفاع از تزم کردم ،بیخیال .... بالاخره تصمیم گرفتیم با یه تیر دو نشون بزنیم بریم کارای فارغ التحصیلی مامانی و انجام بدیم و  هم یه  مسافرت کوتاهی داشته باشیم. سفرمون هر چند کوتاه بود ولی خیلی خوش گذشت  دانشگاه که بودیم هر کسی سایدا رو میدید کلیییییییی واسش ذوق ذوق می کرد ، چند نفری هم میگفتن خوش بحالش از همین حالا اومده دانشگاه حکایت آوازهای سایدا خانوم در دانشگاه: منو سایدا منتظر بابایی روی یکی از نیمکت های دانشگاه نشسته بودیم و سایدا خانوم با اون صدای خوشگلش شروع به آواز خوندن کرده بود، دست بر قضا ما دم در یکی از کلاسا نشستیم، بعد از اتمام کلاس ،استاد...
12 اسفند 1391

زیارت امامزاده علی صالح

دیروز با بابا حاجی و دادا فاطمه رفتیم زیارت امامزاده علی صالح، زیارت قبول دخملی. در مسیر برگشت ،عصرونه خوردیم و منو بابا مهدی یه کوچولو پیاده روی کردیم خانوم خانوما هم همش خواب بود! قربونش برم دخمله خوشگلم. ...
10 اسفند 1391

اولین سفر سایدا گلی

امروز ماما ن و بابایی و دایی علی با سایدا خانوم رفتیم جوانرود کلی خرید داشتیم ولییییییییی برف غافلگیرمون کرد و مجبور شدیم برگردیم اما خیلی خوش گذشت جیگر مامان هم همش خواب بود، قربون دخمله گلم ...
16 دی 1391

خوش اومدی فرشته کوچولو

                پرنسس کوچولوی مامان و بابا وقتی تو به دنیا اومدی داشت بارون می اومد،  اما هوا ابری نبود!  آخه فرشته ها داشتند گریه می کردند چون یکی از اون ها کم شده بود.  خوش اومدی فرشته کوچولو   ...
1 شهريور 1391