سایداسایدا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

سایدونه یه دونه

دوباره سلام

سلام بعد از  مدتها دوباره اومدم بنویسم ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم... خدایا شکر ،به خاطر وجود دخترم این  فرشته مهربونی که حس قشنگ مادر بودن و بهمن بخشید . دخترم برات از روزهایی مینویسم که هر لحظه ی اون شاهد رشد و بالندگی تو هستم و خدا رو شکر میکنم که هستم به خاطر دیدن این لحظات وصف نشدنی .دوستت دارم سایدا     ...
9 ارديبهشت 1395

سایدا شیرین زبون

دیروز یه خورده دست سایدا خراش برداشته بود حالا دخترک لوس ما آنچنان گریه میکرد که تعجب میکردم چطوری اینقدرررررررر خوب نقش بازی میکنه  حالا میگه بلیم دکتر عمو دکتره خوبم کنه دستم پاره شده بدوزه اینم از اون حرفا بود هاااااااااا ...
27 مرداد 1393

سایدا شیرین زبون

از بس که تو خونه نشستیم کلا قاط زدیم یهویی منو آقای شوهر بر این شدیم که بریم پیاده روی خلاصه شال و کلاه کردیم و رفتیم پایین سایدا رو هم گذاشتیم تو کالسکه  حالا دم در نرفته جیغ دختری درآومد کجا میریم گفتم مامانی بریم بیرون  جواب:نمیریم خسته م حوصله ندالم اعصاب ندالم و این طور بود که ما ضایع شدیم و برگشتیم بله دیگه فرزند سالاریه ...
27 مرداد 1393

سایدا شیرین زبون

من و شوشو نشستیم پای تلویزیون سایدا هم مشغوله بازی کردن بود یهو با داد و هوار رسیده به باباش میگه پاشو پاشو تنبل برو آب بیار میخوام بخولم اینه دیگه ...
27 مرداد 1393

سایدا شیرین زبون

دیروز رفتیم خونه آقا جون(بابای من) به مامانم میگه میخوام برم مشهد اونجا واست لباس و شلبلال(شلوار) میخرم با یه توپ قلقلی تا با آقا جون بازی کنی ...
27 مرداد 1393

تولدت مبارک

گاهی در زندگیت روزهاییست که احساس میکنی چقدر برات با ارزشن لحظه به لحظه اش برات دل انگیزه گاهی  آن ساعت وزمانی که همه می گویند: " طلاست ، مثل برق وباد می گذره، آره دوسال گذشت سایدای عزیزم دو ساله شدی این دوسال لذت شیرین مادر شدن و به من بخشیدی با تمام وجودم دوست دارم. خوشبختی یعنی نگاه خدا، فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی تمام انسان ها کافیست. این نگاه را برایت آرزومی کنم. ...
27 مرداد 1393

شیرین زبون مامان

سلام  الان ساعت پنج صبح هنوز نخوابیدم به خاطر خوددرگیری های که دارم اومدم از سایدا خانوم بگم بفما:بفرما ببخشید مامان غذا پخته اذیت میکنه بریم پارک سرسره  تاب تاب این رنگها رو میشناسی: سفید سبز آبی  زرد از یک تا ده میشماری نازنین یگانه عروسی ترسیدم بخر از اینا میخوام کباب بستنی دنت عزیزم ادامه دارد........         ...
4 تير 1393